نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشیار گروه تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه زنجان
2 استادیار گروه تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه زنجان
3 دانشجو کارشناسی ارشد رشته تاریخ فرهنگ و تمدن ملل اسلامی دانشگاه زنجان
چکیده
کلیدواژهها
نقش علامه حلی در رشد و پیشرفت کلام شیعی
دکتر مسعود بیات1
دکتر خسرو کمالی سروستانی 2
رباب بیگدلی3
چکیده:
علم کلام، شاخهای از علوم اسلامی است که به منظور تبیین و تفسیر عقاید اسلامی و نیز اثبات حقانیت معارف اسلامی شکل گرفت. عالم به این علم به خوبی میدانست که مذاهب و فرق گوناگون اسلامی و علمای این مذاهب در باب هر مسئلهای چه نظری دارند. علم کلام ، در واقع بدان جهت بود که علما به نقاط قوت و ضعف خود و دیگران آگاه باشند تا مخالفتشان با سایر مذاهب از روی جهالت و تعصب نباشد. از جمله سرآمدان این علم میتوان به علامه حلی اشاره کرد. وی از بزرگترین متکلمان شیعی قرن هفتم بود که در رسمی نمودن تشیع در آن عهد نقشی مؤثر داشت. این پژوهش در پی آن است تا بهرهگیری از روش توصیفی_ تحلیلی و مطالعه کتابخانهای به این پرسشها پاسخ دهد: اوضاع سیاسی ایران مقارن علامه حلی چگونه بود؟ علامه حلی چه نقشی در رشد کلام شیعی در تمدن اسلامی داشت؟ به نظر میرسد که علامه حلی از طریق مناظرات و مباحثات خود در حضور سلطان محمد خدابنده با رهبران سایر مذاهب و تربیت شاگردان و تألیفات کلامی مهم موجب گسترش کلام شیعی در تمدن اسلامی شد.
واژگان کلیدی: کلام شیعی؛ علامه حلی؛ ایلخانان؛ سلطان محمد خدابنده.
مقدمه:
هجوم مغول به جهان اسلام همچون بلای آسمانی بود که بسیاری از دستاوردهای تمدنی جهان اسلام ؛ بهویژه ایران را از بیخ و بن نابود کرد. مراکز علمی و آموزشی از جمله این دستاوردها بود که زیر سم ستوران مغول نابود گشت. مغولان، بسیاری از دانشمندان را از دم تیغ گذراندند و آنان که از مصیبت جان سالم به در برده بودند، به سرزمینهای دیگر پناه بردند. تا چهل سال آثار تخریب این قوم صحراگرد پابرجا بود. در چنین شرایطی که انتظار میرفت تمام دستاوردهای تمدن اسلامی رو به نابودی رفته و نامی از اسلام و تشیع باقی نماند، حضور عالم برجستۀ شیعی مذهب؛ علامه حلی، نوید بخش رهایی از نابودی بود. وی که در اوج ناامیدی جان تازهای در پیکر نیمه جان امت اسلام ؛ به ویژه تشیع دمید، عهدهدار حفظ و گسترش مکتب شیعه شد و با مناظرات مستدل خود، مذهب حقه شیعه را ترویج کرد. علامه حلی را میتوان از برجستهترین علمای کلام شیعی دانست که در راه رشد و پیشرفت این علم اقدمات شایستهای انجام داد. بدیهی است که تا پیش از مغول کلام شیعی چندان توانمند نبود. خواجه نصیرالدین طوسی، استاد علامه حلی ، را میتوان بنیانگذار کلام شیعی دانست و علامه حلی را ادامه دهندۀ راه او و اعتلا بخش این مهم.
تعریف و تحدید واژگان:
علم کلام: علمی است که برای تبیین و تفسیر عقاید اسلامی و اثبات حقانیت آنها به وجود آمده است و بر همین اساس شامل موضوعاتی است که جنبه دینی دارند. مباحثی چون: اثبات نبوت، بحث در مسئلۀ امامت، جبر و اختیار، اثبات معاد و بحث در قدیم یا مخلوق بودن قرآن کریم از جمله مباحث مطرح در علم کلام است.
شیعه: در لغت به معنای پیرو و طرفدار گروهی است(معین:1375، 2/2113). در اصطلاح «شیعیان ،کسانی هستند که امام علی (ع) را به طور ویژه همراهی می کنند و به امامت و خلافت او به استناد نص و وصیت، خواه روشن و آشکار و خواه پنهان و پوشیده، گراییدند و گفتند: امامت از فرزندان او بیرون نمیرود که اگر بیرون رود یا به ستم از سوی دیگران است یا به تقیه از سوی امام» (شهرستانی:1378 ،1/146).
در اهمیت موضوع پژوهش باید گفت، که پژوهش حاضرسعی در بیان چگونگی نقش علامه حلی در رونق و رشد علام کلام دارد . در حالی که پس از حمله ی مغول تقریباً تمام مراکز علمی و آموزشی ازمیان رفته و بسیاری از بزرگان علم و ادب کشته ، یا به سایر بلاد گریخته بودند.
جمالالدین ابومنصور حسن بن یوسف مطهرحلی، معروف به علامه حلی، از بزرگترین علمای شیعه و از متکلمین و مؤلفین برجستهی این فرقه میباشد، که برای نخستین بار در جهان اسلام به "آیت الله" ملقب شد. وی در سال 648 ه.ق در منطقهی حله، از منازل بین نجف اشرف و کربلا متولد شد. از کودکی به هوش و فراست مشهور بود و از همین رو بسیاری از علوم دینی و حکمت را زیر سایه اساتیدی چون: شیخ سدیدالدین یوسف، سید جمال الدین احمد بن طاووس، سیدرضی الدین علی بن طاووس، شیخ میثم حرانی (شارح نهج البلاغه)، خواجه نصیرالدین طوسی و نجم الدین کاتبی قزوینی فراگرفت( قدیانی:1387، 114-115) همچنین در علومی چون: فقه، اصول فقه، ادب، کلام، فلسفه و ریاضیات متبحر شد به گونهای که به زودی از فضلا و علمای زمان خود شد (حلبی:1392، 62).
پس از فوت محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را بر عهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله درجستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد، علامه حلی را برای این امر مهم مناسب یافتند ،پس در بیست وهشتسالگی مرجعیت شیعه را بر عهده گرفت. در سال 704 ه.ق و در روزگار سلطان محمد خدابنده (اولجایتو)، پنجمین ایلخان مغول، به منظور اشاعهی مذهب تشیع، به سلطانیه رفت و نزد سلطان تقرب یافت.[1] علامه به حق در تجدید بنای شیعه و تأیید اصول و احکام آن قبل از دولت صفویه تأثیری انکار ناپذیر دارد. وی تا سال 716 ه.ق، چهار ماه قبل از درگذشت سلطان اولجایتو، به حله باز گشت و در آنجا مشغول تدریس شد. وی، در سال 726 ه.ق به لقاءالله شتافت.(قمی: 1327، 12)
علامه حلی، خدمات ارزندهای به اسلام و عرصهی علوم عرضه داشت. در آن دوران که علوم مختلف پس از حملهی مغول دچار رکود شده بود، به یاری علم آمد و با تربیت شاگردان گرانقدر و تألیفات بسیار، موجب رونق دوبارهی علوم در تمدن اسلامی شد. تعداد تألیفات وی را تا چهارصد عنوان کتاب و رساله ذکر کردهاند که در شاخههای مختلف همچون: فلسفه، فقه، اصول فقه، رجال و کلام میباشد (حلبی:همان،304).
اوضاع سیاسی در این عصر میدان کشمکشهای مذهبی بود به گونهای که پیروان هر کدام از مذاهب تلاش داشتند تا مذهب خود را مذهب برحق معرفی نمایند. این موضوع در واقع از همان ابتدای حملهی مغول آغاز شده بود. در پی هجوم مغولان ،سلطنت سنی مذهب خوارزمشاهیان که داعیهدار حکومت بر جهان اسلام بود از میان رفت. دستگاه خلافت اسماعیلیه ، که هدفی جهانشمول را دنبال میکرد، نابود و عباسیان نیز که خود را رهبر روحانی جهان اسلام میدانستند برچیده شده بود. در نتیجه ،پریشانی و نابسامانی دامنگیر جهان اسلام شده بود. همهی این موارد سبب قدرت یافتن تشیع، بهویژه فرقهی اثنیعشری گردید، که تا آن زمان به چنین فرصت طلاییای دست نیافته بود. در واقع شیعیان، مغولان را وسیلهای برای رهایی از سلطهی اهل سنت میدانستند.(بیانی:1389 ،236 )
یکی از جامعترین گزارشات در مورد اوضاع سیاسی زمانهی علامه حلی، گزارش القاشانی، تاریخ نگار رسمی دربار سلطان محمد خدابنده و مؤلف کتاب تاریخ اولجایتو، است. تصویری که وی از این دوره ارائه میدهد، نشان دهندهی اختلافات مذهبی بهویژه میان حنفیان و شافعیان است. گویا همین اختلافات بود که منجر به تشیع سلطان خدابنده گردید. درگیریهای دو فرقهی مذکور در حضور سلطان به گونهای بود که ضد یکدیگر سخن گفته ویکدیگر را محکوم میکردند. همین مسئله موجب شد تا سلطان،ازهر دو فرقه، روی گردان شود و در اوج خشم بیان کند که: "این چه کاری بود که ما کردیم ؟ یاساق و ییسون چنگیزخان ،گذاشتیم و به دین کهنه اعراب درآمدیم که به هفتاد و اند قسم موسوم است. و اختیار همه این دو مذهب بدین فضیحت و رسوایی، که در یکی با دختر نکاح و در دیگری با مادر و خواهر زنا جایز است و نعوذ بالله از هر دو! ما به یاساق و ییسون چنگیزخان رجوع مینماییم."( القاشانی:1384، 98) بدین ترتیب سلطان بار دیگر به دین آبا و اجدادی خود تغییر آیین داد. قلب سلطان از این تغییر کیش آشفته بود و "میان اقرار و انکار و رغبت و نفرت و عزم و فسخ ایمان و اسلام تکاپوی و جستجو میکرد."(همان،99)
بازگشت از اسلام ، برای سلطان، آسان نبود؛ چرا که سالها برای پذیرش این دین تحقیق کرده و به گفتهی خود: "بسیار زحمت و کلفت در دین اسلام»، کشیده بود و نمیتوانست آن را ترک کند. به گفتهی القاشانی:« در همین حین بود که امیر ترمناس برای سلطان علل گرایش "غازانخان"، به تشیع را بازگو میکند. شاه پرسید: «مذهب شیعه کدام است؟» وی پاسخ داد : تشیع همان است که به رفض مشهور است. سلطان برآشفت و فحاشی کرد که تو قصد داری مرا رافضی گردانی؟ امیر ترمناس به سخنان خود ادامه داد و گفت: «ای پادشاه
در دین اسلام، کسی رافضی باشد که در یاساق مغول، بعد از چنگیز، اورق، او را قائم مقام او میداند و مذهب سنت این که امیری را به جای او سزاوار میداند.» با شنیدن این سخنان در دل سلطان رغبتی به تشیع ایجاد میگردد."
به نقل القاشانی:" در این میان سیدتاجالدین آوجی، از علویان و سیاستمداران وقت، با جمعی از ائمه (علما) شیعه به شرف بندگی پادشاه جهان پناه رسید و به اتفاق او را بر رفض تحریض و ترغیب مینمودند. بدین ترتیب حقانیت شیعه، بر سلطان بیش از پیش آشکار شد".(همان،99) القاشانی، سپس گزارش میکند که:" سلطان خدابنده، عزم بغداد کرد و از آنجا به زیارت مشهد امیرمؤمنان، علی (ع) رفت. در آنجا شب را عارضهای دید، بشارت دهنده و رغبت انگیزنده به خلاص و نجات. بامداد همان روز؛ سلطان، مذهب تشیع اختیار کرد و گفت: ای اصحاب و نوکران! هر که از شما با من در این طریقت و عقیدت موافقت نماید، فَبِها، و هرکه طریق مخالفت و مباینت سپرد، بر وی هیچ حرج و اعتراض نیست؛ منصب اعمال خود به سلامت بگذارد و به سلامت برود. پس از این گفتهی سلطان، برخی به واقع، برخی در ظاهر و برخی به دلیل حفظ مقام، شیعه شدند. بدین ترتیب سلطان فرمان نفاذ یافت؛ تا تغییر خطبه کردند و نام صحابه کبار و ائمه ابرار از خطبه طرح کردند و نام علی و حسن و حسین ثبت، در جمله عراق عرب. علاوه بر خطبه وی فرمان داد تا سکه را به نام دوازده امام ضرب کنند و نیز در تمامی ممالک اسلامی تحت سلطهاش جمله حی علی خیر العمل را در بانگ اذان افزودند".(همان،100-99)
بدیهی بود که در این هنگام، اهل سنت آشفته خاطر گردند. بنابراین در راه خنثی نمودن تلاشهای سلطان و برگرداندن رأی او از هیچ کوششی دریغ نکردند و بسیار شیعیان را هجو نمودند. علیرغم این تلاشها، سلطان نه تنها از تشیع روی گردان نشد، بلکه برای تکمیل اطلاعات خود در باب تشیع، علمای شیعه را به دربار خود فراخواند. از جمله این علما: جمالالدین مطهر و فرزندش فخرالدین ، جمال الدین ورامینی و بسیاری دیگر بودند. به گفتهی القاشانی:" اولجایتو از میان این علما ،جمال الدین مطهر را ملازم خویش گردانید و در همه اوقات با جمال الدین ابن مطهر در مناظره و مباحثه مسایل اصول کلام و فقه بودی، چنانکه در خاطر پادشاه ثابت و راسخ شد که جز علی و اهل بیت او از استخوان و اروغ رسول(ص) نبودند و باقی صحابه و امرا بیگانه."(همان،101)
در شیعه شدن اولجایتو، اکثر قریب به اتفاق منابع، نقش علامه حلی را مؤثر میدانند. از جمله القاشانی تاریخ ورود علامه را پس از شیعه شدن اولجایتو میداند. وی سپس نتیجه میگیرد که به رغم روایات ضد و نقیض مورخان، دلایل محکمی وجود دارد که علامه قبل از تغییر مذهب ایلخان وارد دربار شده بود. ابن بطوطه از جمله کسانی است که علامه حلی را مهمترین عامل شیعه شدن اولجایتو میداند.(ابن بطوطه:1376،1/ 253-252 )در کتاب تاریخ فقه و فقها آمده است که:"اولجایتو به فضل مرد علم و فضیلت (علامه حلی) و مناظرات وی با علمای مذاهب چهارگانه در محضر سلطان، مذهب تشیع را اختیار کرد."(عظیمی:1385، 219)
3. اهمیت مناظرات علامه حلی در پیشرفت کلام شیعی
اولجایتو، از علامه حلی میخواهد که در حضور سلطان با علمای اهل سنت مناظره و مباحثه داشته باشد تا بیشتر به حقانیت شیعه پی ببرد. القاشانی، بخشی از این مناظرات را بیان میکند که در آن سلطان، راجع به چهار فرقهی اهل سنت و رابطهی آنها با صحابه سوال میکند. علامه نیز با استدلالهای کلامی خود به این پرسش سلطان، پاسخ کامل میدهد و بیان میکند که این چهار فرقه ربطی به صحابه ندارند ،ایشان صحابه را هم درنیافتهاند مگر بعد صد سال از هجرت که بنی امیه برافتادند و عباسیان بر ملک و دولت استیلا یافتند و از آنان حمایت کردند و این مذاهب را رسمیت بخشیدند. در گزارش القاشانی، آمده است که علامه در سیاست عباسیان در برخورد با شیعیان بیان میکند که عباسیان دوستداران ائمهی اطهار را، رافضی خواندند.(القاشانی،همان،102)
یک نمونه از مناظرهی او در محضر علمای اهل سنت، بسیار قابل توجه است و آن مربوط به مجلس بحث درباره طلاق همسر اولجایتو است. در این مناظره دیدگاه علامه حلی که مبتنی بر نگرش شیعهی امامیه بود، در مقابل علمای اهل سنت، مورد پذیرش واقع شد. در همین جلسه بود که علامه با استدلالهای کلامی خویش سلطان اولجایتو را متوجه کرد که هیچکدام از امامان اهل سنت در زمان رسول خدا(ص) نبودهاند.(مرتضوی،1370، 249)
آنچه که در مناظرات علامه حلی با علمای دیگر مذاهب، اهمیت دارد آن است که مناظرات کلامی ایشان هرگز از روی تعصب نبود و در مناظرات خود، شأن علمای سایر مذاهب را حفظ مینمود و هرگز به مقدسات مذاهب اهانت نمیکرد. این موضوع به حدی اهمیت داشت که موجب شد تا علمای اهل سنت
نیز از وی به عنوان عالمی عادل و برجسته، یاد کنند. این موضوع خود نشان دهندهی تسلط کامل علامه حلی به« علم کلام» بود.
4. تدریس کلام شیعی، در مدارس
پس از آنکه اولجایتو، به علم و دانش علامه حلی و دیگر علمای شیعه از جمله: فخرالدین فرزند علامه و مولانا عضدالدین ایجی، پی برد دستور داد تا در سلطانیه (پایتخت وقت) مدارسی برپا کنند تا این علما در آنجا به ترویج مذهب تشیع و تدریس علوم مربوط بدان بپردازند. در این مدرسه، شصت نفر مدرس و دویست نفر دانشجو به آموختن" عقاید شیعه" میپرداختند.( پیرنیا:1395، 53) متأسفانه از این مدرسه و اقدامات شایستهی علامه حلی در آن، اطلاعات زیادی در دست نیست.آموزشهای شیعی برای سلطان اولجایتو، آنچنان دارای اهمیت بود که مدرسهی سیاری برپا نمود تا در هنگام سفرهای طولانی، ملازم سلطان باشد. این مدرسه به انواع کتب ارزشمند در زمینهی اصول و فروع دین، آراسته شده بود.(نعمتی لیمیایی:1385، 216) البته باید گفت که پیشنهاد راه اندازی چنین مدرسهای از سوی علامه حلی بود و اکثر منابع این دوره، مدرسهی سیار را از ابتکارات این عالم عالی قدر میدانند. این مدرسه، دارای چند اطاق برای تدریس بود که تمامی امکانات یک مدرسه را داشت. در مورد دستاوردهای مدرسهی سیار نیز چیزی نمیتوان گفت ،چراکه این روند در ازمنه آتی، ادامه نیافته است. اما آنچه که مهم است؛ این است که علامه حلی بهوسیلهی این مدرسهی متحرک به شهرهای زیادی مسافرت نمود و هرجا میرفت شاگردانی جدید برای خود انتخاب میکرد و آنان را به علوم اسلامی آشنا میساخت. این مسئله، اقدامی مؤثر در پیشرفت کلام شیعی در جای، جای سرزمین اسلامی بود.علامه، شاگردان خود را به گونهای تربیت کرد که پس از وی، راه استاد خویش را ادامه دادند. این شاگردان هم خود، در زمینهی علوم مختلف،مانند کلام تألیفاتی انجام دادند و هم مصنفات استاد خویش را تشریح کردند. در اینجا به برخی از مهمترین این شخصیتها اشاره میکنیم.
فخرالدین، فرزند علامه حلی: فخرالدین محمد بن شیخ جمال الدین بن المطهر الحلی، فرزند علامه حلی از برجستهترین شاگردان علامه بود که در علوم عقلی و نقلی از سرآمدان روزگار بود. وی از همان ابتدا در محضر پدر به تحصیل علوم مشغول شد و در سن ده سالگی به درجهی اجتهاد رسید. فخرالدین، در جوانی به همراه پدرش به دربار سلطان اولجایتو رفت و ملازم سلطان شد. او عالم بسیاری از علوم از جمله، علم کلام بود و در مناظرات کلامی شرکت مینمود.
از جمله تألیفات و تعلیقات وی میتوان به شرح کتاب نهجالمسترشدین اشاره کرد. همچنین دیگر کارهای علمی او عبارتند از: ایضاح الفواید فی حل مشکلات القواعد، شرح خطبه القواعد والفخریه ،حاشیه ارشاد والکافیة فی الکلام و المسائل حیدریه.(قمی، همان،488-486)
محمد بن علی جرجانی: وی از جمله علمای برجستهی قرن هفتم و از شاگردان علامه حلی بود. جرجانی شرحی بر کتاب المبادی الاصول الی یعلم الاصولاستاد خویش نوشت. جز این، او صاحب تألیفات مهمی است که از میان آنها میتوان به رسالههای الرحمة فی اختلاف الامةو سنیة فی الفنون العقلیة و النقلیة اشاره کرد.(همان،577)
قطب الدین رازی: محمد بن محمد رازی، معروف به قطب الدین رازی، از شاگردان مشهور علامه حلی بود. که بسیاری از کتابهای استادش را استنساخ و تشریح ؛ از جمله؛ کتاب قواعد الجلیه (در فلسفه و منطق) علامه را فرا گرفت و آن را به خط خود نوشت. علامه نیز در پشت همین کتاب اجازه نامهای برای تدریس رازی نگاشت.(همان،2/616)
عمیدی: عبدالمطلب بن محمد بن علی بن محمد بن الاعرج عمید الدین الحسینی الحلی، مشهور به عمیدی، از مشایخ بزرگ روزگار خود بود. تألیفات وی مشهور است و اکثر آنها تعلیقات و شروحی است که بر کتابهای استاد خود نگاشته است؛ از مهمترین آنها ، شرح انوار الملکوت فی شرح الیاقوت و شرح نهج المسترشدین است.(همان،1/257)
سید ضیاءالدین عبدالله بن محمد بن أعرجی حسینی حلی: وی برادر کوچک سید عمیدالدین عبدالمطلب است. سید ضیاءالدین صاحب آثار ارزشمندی است که اکثر آنها شرح تألیفات علامه حلی است. مهمترین کتاب او التحفة الشمسیه فی المباحث الکلامیه است.
(عطایی نظری:1395، 2/71)
تاج الدین سید محمد بن قاسم حسنی، مشهور به ابن معیه، رضی الدین ابوالحسن علی بن احمد حلی، سید نجم الدین مهنا بن سنان مدنی، تاج الدین محمود بن مولا، تقی الدین ابراهیم بن حسین آملی و بسیاری دیگر از شاگردان فرهیختهی علامه حلی بودند که راه استاد را در نشر کلام شیعی، ادامه دادند از انحطاط این علم جلوگیری نمودند.(صابری:1383، 2/255)
5. تألیفات کلامی
تألیفات کلامی علامه از نظر هدف نگارش و حجم و سطح مباحث و نیز نوع مخاطب، گوناگون است. از مهمترین تألیفات کلامی، میتوان به دو کتاب نهج الحق و کشف الصدق و منهاج الکرامة فی باب الامامة اشاره کرد. علامه این دو کتاب را، که در زمینهی اصول عقاید شیعه است، به منظور آشنایی بیشتر اولجایتو با مذهب تشیع نگاشت و به ایشان تقدیم نمود.(مرتضوی:1370، 52)
به طور کلی تألیفات کلامی علامه را میتوان به دو قسم تقسیم نمود:
1) آثاری که شرح متکلمین پیشین میباشد.
2) آثاری که تألیف خود ایشان میباشد.
در این بخش به معرفی برخی از مهمترین این آثار میپردازیم:
نهایة المرام فی علم کلام: این کتاب از مهمترین تألیفات علامه، در زمینهی کلام است که در آن در مورد کلام رسمی و سنتی بحث میکند.(صابری،همان،2/ 256-255)
الباب حادی عشر: این کتاب خلاصهای از رسالههای علامه، در علم کلام است که در آن کلیات مبانی کلامی و عقیدهی شیعه را، بازگو کرده است.
رساله واجب الاعتقاد علی جمیع العباد: علامه حلی در این رساله به اصل دیدگاههای اعتقادی شیعیان امامیّه پرداخته و دلایل اثبات هر یک از این اصلها را بیان میکند. در واقع هدف علامه از نگارش این رساله، بیان عقاید شیعهی امامیه برای عموم شیعیان بود.(همان،256)
منهاج الیقین فی اصول الیقین: این کتاب از نخستین تألیفات کلامی علامه است که در آن به تبیین اصول دین از دیدگاه شیعه پرداخته است.
کشف المراد: این کتاب شرحی است بر کتاب تجرید الاعتقاد خواجه نصیرالدین طوسی؛ از آنجایی که علامه کلاسها و گفتههای خواجه نصیرالدین طوسی را درک کرده بود، توانست بهترین تفسیر را بر این کتاب بنگارد؛ به گونهای که کشف المراد یکی از مهمترین شرحها بر کتاب خواجه نصیرالدین شد و شرحهای دیگر تجرید الاعتقاد عمدتاً تحت تأثیر شرح علامه نگاشته شدهاند. این کتاب هم در محافل شیعه و هم از نظر شیعه شناسان دارای اهمیت وافری است. از اینرو چاپهای متعددی از آن صورت گرفته است.
انوار الملکوت فی شرح الیاقوت: این کتاب شرحی است بر کتاب الیاقوت ابواسحاق نوبختی.
منتهی الوصول فی علمی الکلام و الاصول: در این کتاب به مباحث اصول عقاید و اصول فقه پرداخته است.(همان،2/ 257-256)
کشف الفوائد فی شرح قواعد العقاید: شرحی است بر کتاب قواعد خواجه نصیرالدین طوسی.
رساله سعدیه: این رساله، به مباحثی در زمینهی اصول عقاید میپردازد. علامه این رساله را به سعدالدین وزیر اهدا نمود.
منهاج الکرامة فی معرفة الامامة: در بردارندهی استدلالهایی در زمینه امامت و بیان جزئیات آن است و از چنان اهمیتی برخوردار است که نه تنها مورد توجه شیعه، بلکه مورد توجه اهل سنت نیز میباشد و نقدهای بسیاری بر آن نگاشتهاند.
نهج الحق و کشف الصدق: علامه، در این کتاب به تبیین اندیشههای کلام معتزلی شیعی و نقد آراء اشاعره میپردازد.(همان،257)
نتیجه گیری:
در پی هجوم بنیان افکن مغولان، ضربه جبران ناپذیری بر پیکرهی فرهنگ و تمدن اسلامی وارد آمد و جهان اسلام به سمت و سویی میرفت که اگر نبودند دلسوزانی اندیشمند، تمامی دستاوردهای آن به نیستی مبدل میگشت. علامه حلی از جملهی این اندیشمندان بزرگ بود؛ که در حوزههای مختلف علوم اسلامی همچون: فقه، اصول فقه، علم رجال، حدیث و کلام سرآمد روزگار خویش بود. وی در آن روزگار، تلاشهای بسیاری نمود تا علوم اسلامی دوباره رونق یابد و بهویژه در عرصهی کلام شیعی، گامهای مؤثری برداشت. علامه حلی، به درخواست سلطان اولجایتو به سلطانیه، پایتخت وقت جهان اسلام، فراخوانده شد و این فرصت مناسبی بود تا علامه در جهت رونق و پیشرفت کلام شیعی تلاش نماید. وی با نگارش کتابهای کلامی چون منهاج الیقین، منهاج الکرامه، نهج الحق، معارج الفهم، نهج المسترشدین و... و از طریق شرکت در مناظرات و مباحثاتی که میان علمای مذاهب مختلف در، دربار اولجایتو انجام میگرفت و نیز پذیرفتن منسب استادی مدارس شیعی و تربیت شاگردان برجسته، به شدت بر کلام شیعی تأثیر نهاد و آن را قوت بخشید. این مهم را میتوان در شیعه شدن اولجایتو به عینه دید که تنها با استدلالهای کلامی علامه حلی در مناظرات، انجام پذیرفت. آثار فراوان علمی و کلامی علامه حلی_ چه در بیان عقاید شیعه و چه در دفاع از آن اعتقادات_ در برابر شبهات وارده مخالفان، تأثر غیرقابل انکاری در ترویج و گسترش کلام شیعی در زمان مغول و اعصار آینده و حتی تا کنون داشته است.
پی نوشت:
1- لازم به ذکر است که سلطان ایلخانی از ابتدا تا مرگ مادر خود ، به کیش مسیحیت بود ؛چرا که مادرش از قبیلهی عیسوی کرائیت بود و اولجایتو را در کودکی غسل تعمید داده و او را "نیکلا "نام نهاده بود. پس از مرگ مادر و پس از ازدواج با زنی مسلمان، اولجایتو به تشویق همسر خویش مسلمان شد و بر اثر نفوذ علمای حنفی خراسان، از مذاهب چهارگانه اهل سنت، حنفیت را پذیرفت و رسماً مسلمان شد. (پیرنیا و اقبال آشتیانی،3/53)
فهرست مراجع:
1ـ ابن بطوطه ؛ 1376، الرحله ابن بطوطه، ترجمه: دکتر محمدعلی موحد، تهران: انتشارات آگاه.
2ـ القاشانی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد؛ 1384،چ2، تاریخ اولجایتو، به اهتمام مهین همبلی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
3ـ بیانی، شیرین؛ 1389، مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، چ8، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
4ـ پیرنیا، حسن؛ اقبال آشتیانی، عباس؛ 1395، تاریخ تمدن ایران، ج 3،چ 2، تهران: انتشارات چلچله.
5ـ حسینیان مقدم، حسین؛ داداش نژاد، منصور؛ مرادی نسب، حسین؛ هدایت پناه، محمدرضا؛ خضری، احمدرضا؛ 1391، تاریخ تشیع، ج2،چ7، قم و تهران: انتشارات حوزه و دانشگاه و سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
6ـ حلبی،علی اصغر؛1392، تاریخ علم کلام در ایران و جهان اسلام،تهران: اساطیر.
7ـ شهرستانی، محمدبن احمد؛1378، الملل و النحل، ج1، بیروت: دارالمعرفه.
8ـ صابری، حسین؛ 1383، تاریخ فرق اسلامی، ج2،چ1، تهران:سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت).
9ـ عطائی نظری، حمید؛1395،" نگرشی بر نگرشهای کلامی" ، آدینه پژوهش، سال بیست و هفتم، شماره دوم.
10ـ عظیمی، حبیب الله؛ 1385، تاریخ فقه و فقها، تهران، انتشارات اساطیر.
11ـ قدیانی، عباس؛1387، تاریخ فرهنگ و تمدن ایران در دوره مغول،چ 4، تهران: انتشارات فرهنگ مکتوب.
12ـ قمی، شیخ عباس؛1327، فوائدالرّضویه (زندگانی علمای مذهب شیعه)، ج1و2، بیجا: انتشارات مرکزی.
13ـ مرتضوی، منوچهر؛1370، مسائل عصر ایلخانان، چ 2، تهران، انتشارات آگاه، تهران: انتشارات آگاه.
14ـ معین، محمد؛1375، فرهنگ فارسی، ج2،چ 10، تهران: امیرکبیر.
15ـ نعمتی لیمیایی، امیر؛1385، تاریخ آموزش و پرورش در روزگار فرمانروایی مغولان و تیموریان،چ1، سبزوار: انتشارات امید مهر.